سلام ما به تو ای اسوه شکیبایی
یقین تو روح خدایی که باز میآیی
یلی به عرصه اندیشه چون تو پیدا نیست
درود بر تو که آیینه دار فردایی
علی است نام تو و در مصاف شب صفتان
لهیب شعله خورشید عالم آرایی
یمین جان تو روشن ز نور عالم غیب
خمینی دگر و جانشین مولایی
اگر که چاه زمان راز تو نماید باز
میان مردم این روزگار تنهایی
نشان زپیر مغان در نگاه تو بینند
همیشه در همه جا مردمان بینایی
امیر کشور عشقی و رهبری هشیار
یگانه فاتح بیدار ملک دلهایی
سیّد علی خامنه ای
(مرحوم نصر الله مردانی)
ی کاش میر میدید، انبوه عاشقان را / تا بی خبر نمیرد، از درد خود پرستی
جانباز شیمیایی، با شیخ گفت: «جانا! / با کافران چه کارت؟ گر بت نمی پرستی»
دندان گرگها را، هر کودکی ببیند / ای پیر انقلابی! چشمت چرا تو بستی؟
عاشق شو ارنه روزی، این صبر هم سرآید / اذن ولی نباشد، پنداشتی که جستی؟
یارب شکسته حالان، طاقت دگر ندارند / تا کی کنند اجانب، چندین دراز دستی
روزگاری شهر ما ویران نبود
دین فروشی این قدر ارزان نبود
صحبت از موسیقی عرفان نبود
هیچ صوتی بهتر از قرآن نبود
دختران را بی حجابی ننگ بود
رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود
مرجعیت،مظهر تکریم بود
حکم او را عالمی، تسلیم بود
یک سخن بود و هزاران مشتری
آن هم از لوث قرائن ها برئ
پشت پا بر دین زدن، آزادگیست
حرف حق گفتن، عقب افتادگیست
ذهن پاک نوجوانان محل
پر شده از فیلم های مبتذل
آخر ای پرده نشین فاطمه
تو رس بر داد دین فاطمه
در به روی فتنه جویان باز شد
دشمنی با نائبت آغاز شد
بی تو دلهامان به جان آمد، بیا
کاردها بر استخوان آمد، بیا