زمزمی از نور

شهادت قسمت ما می شد ،ای کاش

زمزمی از نور

شهادت قسمت ما می شد ،ای کاش

حاج احمد ...برگرد

اگر روزی من نبودم و متوسلیان آزاد شد ، به او بگویید بزرگترین آرزوی من آزادی تو بود تو اسیر اسرائیل بودی و من اسیر تو....

هنوز قلل سر به فلک کشیده کردستان او را به یاد دارند. هنوز هم زمانی که با همرزمان حاج احمد می نشینی خاطراتی از او بازگو می کنند که هر فردی را شیفته خود می سازد.
او برای ما شیر در زنجیر و حیدر رزمندگان است که خاطره نبردش در تاریخ ما ماندگار است...
اما گاهی به این حرف حاج سعید قاسمی فکر می کنم که به این مضمون می گفت : " احمد جان برنگرد ... می خواهی بیایی و در این شهر که همه ما را آلوده خود کرده چه کنی؟"

اما.....

حاج احمد ... برگرد ... آقا تنهاست ...

نظرات 2 + ارسال نظر
ب مثل بسیجی پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:27 ب.ظ http://basijepezeshki.blogsky.com/

حاج احمد ... برگرد ... آقا تنهاست ...

ممنونم

سعید شریفی جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:04 ق.ظ http://saeid-sharifi.blogfa.com/

سلام وبلاگ جالبی داری . بعضی از مطالب وبلاگت برا م خیلی جالب و تازه بود . براتون آرزوی موفقیت میکنم. به ما هم سری بزن . یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد