می گویند پرواز ... آسمان ... اما گیریم حال و هوای پرواز باشد ،بال پرواز کو؟
و بالهایمان در هجوم خمپاره ها چیده شد و اینگونه بی بال و پر نشسته ایم
از غزل گفتند ... از شور ...از شعر،اما شور حال غزل کو؟،نفس کو؟نفس
نفس هایمان بوی خاک گرفته است دیگر نمی شود از افلاک سرود .
دیگر بهانه ای برای سرودن نیست ، بهانه ها همه بهای بهشت شدند و
و امان از این بیقراری ها ...، یاد بیقراری های قرارگاه بخیر...، نصر، قدس ،
حکایت از یک کهکشان ستاره که به آسمان می رفت و امروز خبری از آنان
چقدر ساکت گوشه ای کز کرده اند ... امروز بیقراری ها هم تغییر کرده است .
از گل گفتند ... از شقایق ... ازیک دشت ، اما گیریم گلی باشد باغبانها
دستها مهربان دیگرنیست ، دشتها هم خالی شد و رفت ، از شقایق فقط
salam hatman behem ye sari bezan. man montazeram.
سلام
برادر
کم پیدایی؟