اگر همواره حواسمان باشد :که دنیا محل عبور است و غم وشادی آن موقت و گذرا
اگر همواره حواسمان باشد :که زندگی یک فرصت است, فرصتی کوتاه که تنها یک بار به هر فردی داده می شود
اگر همواره حواسمان باشد : که تنها یک بار می توان زندگی کرد و فرصت مان مثل ابرها می گذرد
اگر همواره حواسمان باشد : که سرنوشت را نمی توان از سر ,نوشت
اگر همواره حواسمان باشد : که خدای مهربانی داریم که از رگ گردن به ما نزدیک تر است و خبیر است و بصیر است و سمیع است و عظیم است و رحیم , که همیشه مراقب و مواظب ماست
آن گاه درخواهیم یافت: که دنیا ارزش غصه خوردن و در خود فرو رفتن را ندارد , که باید همواره و در هر سنی پذیرفت آن چه را که آن یگانه مهربان رقم زده است و آسیب ناپذیر بود و مقاوم در مشکلات و سختی ها , که نرنجید و نرنجاند , که با تقدیر نجنگید , که از درس هایی که زندگی به ما می آموزد,چراغی سازیم تا روشنایی راه زندگیمان گردد تا در تاریکی ره نسپاریم .
تصور می کنم آنان که این گفتنی ها را درک کرده باشند, هرگز احساس کسالت و نا امیدی و افسردگی نکنند چه20 ساله یا 40یا 80 یا 90 ساله باشند .
با تشکر از برادر بزرگوار جناب آقای قربانی
کدوم دنیا کدوم حواهر من خدا جان مارو هم نمیگیره حالم از خودمم هم بهم میخوره
تا محرم حسین از فردا روز جمعه : فقط 40 صباح فاصله است .
این 40 صباح را با40 زیارت عاشورا به استقبال کاروان حسین (ع) برویم ..
اربا جان حسین جان ..
بوی محرم داره میاد اقا ...
عرفه هم اومد ..
اقا مسلم ابن عقیل داره میرسه کوفه ... حسین جانم ... اما همه حرفهای ما کربلایی ها و سینه زنانت اینه آقا جان : حسین جان :
جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشنانت
از این عالم چه میخواهی ؟ همه عالم به قربانت
به به به به .. کربلا ..عرفه ... عاشورا .. مرگ
یا حبیب
امروز صبح د ر دعای ندبه مسجد مقدس جمکران دعاگوی شما و کلیه دوستان بودم
در پناه حق
سلام
البته به دلیل این که حک شده بودم مدتی نبودم اما با دو مطلب جدید به روز هستم
تهیه شراب و راه خدا
متشکرم
فانوس جزیره
یا حضرت رقیه (س)
با خنده ی خود صفای دلها می شد
آرامش ِ خاندانِ طاها می شد
حنانه ترین دختر این کاشانه
در کودکی اش مادر ِبابا می شد
در جمع برادران خود تا میرفت
لیلیِ دل عترت لیلا می شد
با لهجه ی شیرین خودش تا میگفت
بابا بابا بابا غوغا می شد
در پیش نگاه عمه و بابایش
هر لحظه شبیه تر به زهرا می شد
وقتی که به دیدن عمویش میرفت
عباس به احترام او پا می شد
پایش روی خاک قبل از آنکه برسد
زیر قدمش بال ملک وا می شد
مأمور نبود ورنه گر میفرمود
تا کوفه تمام دشت دریا می شد
صد حیف نشد بماند و رشد کند
میماند اگر زینب کبری می شد
التماس دعا
مایلم روزی که میمیرم مرا در تابوت سیاهی بگزارید تا همه بدانند در تاریکی به سر می برده ام دستهایم را از تابوت بیرون بگذارید تا همه بدانند به آنچه می خواستم نرسیدم چشمهایم را باز بگذارید تا همه بدانند چشم انتظار از دنیا رفته ام روی قبرم تکه یخی بگذارید تا مثل باران برایم اشک ریزد و روی سنگ قبرم چیزی ننویسید تا همه فراموشم کنند