زمزمی از نور

شهادت قسمت ما می شد ،ای کاش

زمزمی از نور

شهادت قسمت ما می شد ،ای کاش

نور ماه واشک همت




v6g5us4v73cajn6ntx.jpg


به آسمان نگاه می‌کرد و اشک می‌ریخت. پیش خودم فکر کردم :«بگذار به حال خودش باشد». اما طاقت نیاوردم رفتم پرسیدم : «چی شده؟» جواب نداد به آسمان نگاه کردم چیزی فهمیدم. بعد ماه را دیدم که داشت به بچه‌ها کمک می‌کرد رسیده بودند به رودخانه و به نور احتیاج داشتند که بگذرند تا چند دقیقه قبل نور ماه در دشت نبود و حالا داشت نورافشانی می‌کرد حاج همت از پشت بی‌سیم به فرماندهان گردان‌ها گفت:«ما را می‌بینید؟» پنج دقیقه بیشتر طول نکشید که شنیدم تمام فرماندهان دارند از پشت بی‌سیم‌ گریه می‌کنند......


نظرات 3 + ارسال نظر
گمنام سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:39 ب.ظ http://www.ammarezaman.blogfa.com

سلام دوست عزیز لینک شدید.لطفا ما را با اسم این عمار لینک کنید

محب الشهدا سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:38 ب.ظ http://www.sarbandeshahadat.blogfa.com

سلام به روزم ومنتظرتون

کوثر پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:38 ب.ظ http://mana.blogfa.com

به روزم ومنتظرتون هستم
خیلی خوشم اومد اگه اجازه میدید این رو جزتوضیح عنوان وبلاگم قرار بدم البته با اجازه شما
منتظر جوابتون هستم
به امید فرج مولایمان صاحب الزمان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد