زمزمی از نور

شهادت قسمت ما می شد ،ای کاش

زمزمی از نور

شهادت قسمت ما می شد ،ای کاش

گلزار شهدا ...


پنجشنبه آخر سال ...
گلزار شهدا.....
فراموش نشه....!!!!!




عیدتو ن مبارک شهدا

 شهید آوینی درست گفته بود که:

زمانه ما رو با خودش برده و شهدا مانده اند...

عیدتون مبارک شهدا


شهدا..!! فاتحه ای هم برای من مرده بخونید


بنویس شهید و برو سرخط....



بنویس شهید و بعد برو سر خط... 


همانجا که نخل هایش بدون سر نماز میگذارندو 
بید های مجنونش به سمت


شرجی 


افق در احتزازند....



از این سطر به ان سطر...از این خط به آن خط...از این خاکریز به ان 

خاکریز...حالا دیگر 

این همه شهید را کلمه ها تشییع می کنند. حالا این خط آخر ندارد.

بدون معطلی بجای نقطه اشک هایت را بگذار و 

برو....

آمدن بهار را باور کن !



گوش کن :

گنجشکان در لابه لای شاخساران ،

ضیافت گل وشکوفه وباران را 

به آواز می خوانند 

«نرم نرمک می رسد اینکبهار »

آیا آماده ای ؟...

بهار دردوقدمی خانه ی ماست 

باید که پذیرایش باشیم .

آماده ای ؟...

شقایق،عاشقانه به استقبال بهار رفته است .

برای آمدنش ،خودرا آراسته به هرچه خوبی ست ونیکویی 

پس گوش جانت را بسپار به آواز شقایق که تورا دعوت می کند تا همراهش باشی 

برای استقبال از بهار .

وتوای هم سفر!

ای که در فکر نو کردن جامه ی خویشی !

جان خویش را نیز نوکن .

خانه ی ذهن را از غبار کدورت ها پاک کن .

ببخش همه را ،حتی آنانی که آزرده اند تورا.

ببخش بی دریغ ،

دوست بدار بی چشمداشت .

بهاری باش یعنی سخاوتمند و بی پیرایه ومهربان .

هموطن خوبم !

بیا در آستانه ی سال نو از خدا بخواهیم که هوای میهن مان را پاک 

آب هایش را زلال 

ودل های مردمانش را از عشق لبریز کند .

ای هم وطن !

امیدوارم غنچه ی دل قشنگت شکوفا شود 

ونسیم لطف الهی ،زندگیت را مدام بنوازد .

در فراق رخ ماهت گذرد روز و شبم



گفتم شبی به مهدی اذن نگاه خواهم

گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم

بیا برای یکبار هم که شده ،دلت را به دریای مهر من بزن وهمه آن چه تاکنون

 کرده ای به کناری بزن وبی انکه به گذشته ات فکر کنی ،از ژرفای ضمیرت مرا

 بخوان!!!

انوقت می بینی که همان دم سبکبال در آسمان آغوشم پروازت می دهم وتو

 می توانی تا همان قله های بی ابر ،دیده در دیده من اوج بگیری و...

الهی !!!

حرفهایم اگر مشوش است از دیوا نه پراکنده خوش است.



بر لب کوثرم ای دوست ولی تشنه لبم

در کنار منی از هجر تو در تاب وتبم

روز من با تو به شب امد وشب با تو به روز

در فراق رخ ماهت گذرد،روز وشبم


دنیا دارد پیرهن مرگش را می پوشد اما تو هنوز کفش امدنت را...؟!!


خدایا شکــــــــــــــرت !!



هرگاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد تواورا خراب کردی 


خدایا به هر که وبه هرچه دل بستم تودلم را شکستی 


عشق هر کسی را که به دل گرفتم تو قرارازمن گرفتی 


هرکجا خواستم دل مضطرب ودردمندم را آرامش دهم درسایه امیدی 


وبه خاطر آرزویی 


برای دلم امنیتی به وجود آوردم تو یکباره همه را برهم زدی 


ودر طوفانهای وحشتزای حوادث رهایم کردی تا هیچ آرزویی در دل 


نپروروم 


وهیچ خیری نداشته باشم وهیچ وقت آرامش وامنیتی در دلخود 


احساس نکنم ...


تواینچنین کردی تابه غیر از تو محبوبی نگیرم وجز تو آرزویی نداشته 


باشم وبه 


جز تو به چیزی یا کسی امید نبندم وجز در سایه توکل به تو ،آرامش 


وامنیت احساس نکنم .


خدایا ترا برهمه این نعمتها شکر می کنم .


خدایا از آنچه کرده ام اجر نمی خواهم وبه خاطر فداکاریهای خود برتو 


فخر نمی فروشم 


آنچه داشته ام توداده ای وآنچه کرده ام تو میسر نمودی .


همه استعدادهای من ،همه قدرتهای من،همه وجود من زاده ااده 


توست .


من از خود چیزی ندارم که ارائه دهم از خود کاری نکرده ام که پاداشی 


بخواهم .


خدایا هنگامی که غرش رعد آسای من در بحبوحه طوفان حوادث محو 


می شد وبه کسی 


نمی رسید هنگامی که فریاد استغاثه من درمیان فحش ها وتهمت ها 


ودروغ ها ناپدید می شد ...


توای خدای من ،ناله ضعیف شبانگاه مرا می شنیدی وبرقلب خفته ام 


نور میتافتی 


وبه استغاثه من لبیک می گفتی .


توای خدای من ،در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی ،تو در تنهایی ،انیس 


شبهای تار من شدی 


تودر ظلمت ناامیدی دست مرا گرفتی وهدایت کردی .


درایامی که هیچ عقل ومنطقی قادر به محاسبه نبود تو بردلم الهام 


کردی و


به رضا وتوکل مرا مسلح نمودی ....


خدایا تورا شکر می کنم که مرا بی نیاز کردی تا از هیچ کس وهیچ چیز 


انتظاری نداشته باشم.


بار الها !!





این بنده در گاهت را ببخش و بیامرز او آشفته هر نیم نگاهی است که


از روی محبت بی حدت به او می نمایانی 


خطایایش بسیار است ولی آرامش دلش حب توست 


میداند بخشنده تر از درگاهت و مهربان تر از دیدگانت را نمی یابد


تو تنها عشق او و تنها پناه او در هر زمانی هستی


بحر رحمتت را از او دریغ مفرما که او تشنه آب حیات است و او را در


 پناهت از اشتباه در راه شناختنت محفوظ بدار



بقادرفنا




بقا در فنا


می دونی وقتی خدا داشت بدرقت می کرد بهت چی گفت؟ 

گفت : جایی که میری مردمی داره که میشکننت٬ نکنه غصه بخوری ٬
من همه جا باهاتم....
تو تنها نیستی ٬ تو وجودت عشق می زارم که بگذری ٬
قلب می زارم که جا بدی٬ اشک میدم که همراهیت کنه و .....

و مرگ ......
که بدونی برمی گردی پیشم.

نور ماه واشک همت




v6g5us4v73cajn6ntx.jpg


به آسمان نگاه می‌کرد و اشک می‌ریخت. پیش خودم فکر کردم :«بگذار به حال خودش باشد». اما طاقت نیاوردم رفتم پرسیدم : «چی شده؟» جواب نداد به آسمان نگاه کردم چیزی فهمیدم. بعد ماه را دیدم که داشت به بچه‌ها کمک می‌کرد رسیده بودند به رودخانه و به نور احتیاج داشتند که بگذرند تا چند دقیقه قبل نور ماه در دشت نبود و حالا داشت نورافشانی می‌کرد حاج همت از پشت بی‌سیم به فرماندهان گردان‌ها گفت:«ما را می‌بینید؟» پنج دقیقه بیشتر طول نکشید که شنیدم تمام فرماندهان دارند از پشت بی‌سیم‌ گریه می‌کنند......


دلم گرفته همین !!!!


دلم گرفته همین...!!!

ای نخل ها! ما را دریابید. لبخندی برایمان بفرستید, از بغض هایمان بپرسید.

ما محاصره شدگان والفجریم. ما غرق شدگان اروندیم, ما مفقود الاثرهای


رمضانیم.تپه های بغض گرفته ی قلاویزانیم


میدان مینهای فکه ایم, مجنون جزیره ی مجنونیم. غروب های غمگین


 شلمچهایم.


ما را پناه دهید ای شفاعت دیده ها. پس چرا چیزی نمیگویید.
من امروز دلم گرفته.... اندازه تمام دو کوهه...!!!





ای یادگاران خلوت سنگرها. راستی با آن همه یاران چه کردید؟ چطور قامتتان


از شکستن آن همه دل نشکست؟ 


چطور نشنیدید آن همه صدای بلند را؟ راهی مهیا کنید. از سفری به سمت


نور بگوئید. از نخل های سر به زیر حرفی بزنید.

 
هر توسلی به شما ختم, هر کمیلی روبروی شما آغاز و هر تلاطمی لبیک


گویان به شما می پیوندد. 
صدایم را بشنوید که دلتنگم...!!!