زمزمی از نور

شهادت قسمت ما می شد ،ای کاش

زمزمی از نور

شهادت قسمت ما می شد ،ای کاش

مابی خیال خدمت مادر نمی شویم


















افتادن و پرپر زدنم دست خودم نیست
شب تا به سحر سوختنم دست خودم نیست

آخر چه کنم لاغریِ زود رَسَم را
پیری و شکسته شدنم دست خودم نیست

دستم دو سه ماه است نخورده است به کاری
انگار کنار بدنم دست خودم نیست

این موی سپید پسرم قلب مرا سوخت
شرمندگیم از حسنم دست خودم نیست

اَسما کمکم کرد که آرام بیفتم
افتادن و برخاستنم دست خودم نیست

هر بازدَمی باز کند زخم تنم را
خونی شدن پیروهنم دست خودم نیست

از عاطفه ی مادریم خُرده مگیرید
گریه به گلِ بی کفنم دست خودم نیست


2468