زمزمی از نور

شهادت قسمت ما می شد ،ای کاش

زمزمی از نور

شهادت قسمت ما می شد ،ای کاش

عکس:: اینجا خانه یک شهید است


هرکجا که نگاه می کنی، یادگاری از شهید به چشم می خورد، تمام چیزهای را می بینی تلاش چند ساله پدر امید است.

وقتی از او انگیزه این فضاسازی را می پرسیم، می گوید: احساس می کنم غبار فراموشی یاد و خاطره شهدا را فرا خواهد گرفت و بر خود وظیفه می دانم به عنوان خانواده شهید، نگذارم ارزشهای مقدس شهیدان هشت سال دفاع مقدس به فراموشی سپرده شود.


ادامه عکسها در ادامه مطلب

2468



















نظرات 7 + ارسال نظر
نرجس سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:16 ب.ظ http://razebehesht1277.blogfa.com

یا مهدی عج

بسیارعالی وزیبا بود

ممنون ازشما

منتظرحضور سبزتان هستم

التماس دعا

االهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

نسیم بهشت سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:56 ب.ظ http://shamimadab.blogfa.com/

یا مهدی جان منتقم خون حسین و فاطمه...

شاعر نشسته بود کناری و می نوشت

بنیاد واژه را به گل عشق می سرشت

بذر محبتی که به بستان واژه کشت

شعری شد و رسید به دروازه بهشت

شعرش گرفته حال و هوایی عجیب را

حس میکند درون فضا بوی سیب را



شاعر سکوت می کند و بغض در گلو

از زمزم دو چشم ترش می کند وضو

سر می کشد ز جام بلاها سبو سبو

باران واژه می رسد از هر چهار سو

حال و هوای روضه که در جان واژه هاست

تنها دلیل بارش باران واژه هاست



از چشم های خیس خیالی عجیب گفت

از گریه شبانه و از بوی سیب گفت

از نازکای حنجر طفلی غریب گفت

از زینب، از اله ی صبر و شکیب گفت

از چارپاره ی نگهی بسته می نوشت

از بیت های مثنوی خسته می نوشت



بر پرده های مشکی هیئت به غم نوشت

پشت نگاه ابری احساس هم نوشت

با گریه روی کاغذ شعرش قلم نوشت

بیتی که روی صفحه دل محتشم نوشت

"باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است"1



این بیت آتشی به زمین و زمان کشید

موج غمی به وسعت هفت آسمان کشید

قد ردیف و قافیه ها را کمان کشید

فریادی از غروب غم انگیز جان کشید

خون گریه کرد شاعر افتاده از نفس

آزاد شد تمام قوافی از این قفس



احساس می کند که دلش از قفس رهاست

یک چشم خون و چشم دگر روی نیزهاست

قرآن بخون که صوت تو از حنجر خداست

"زین قصه هفت گنبد افلاک پر صداست"2

"خورشید آسمان و زمین نور مشرقین

پرورده کنار رسول خدا حسین"3



حالا رسیده بود به گودال قتلگاه

افتاده بود روی زمین پاره های ماه

با گریه از تمام وجودش کشید آه

قدری نشست، در تپش روضه های چاه

این بیت های خسته پر خون برای کیست

مصراع های خفته به هامون برای کیست



دیگر توان گفتن یک بیت هم نداشت

شعرش مسیر بسته و پر پیچ و خم نداشت

چیزی ز روضه غم ارباب کم نداشت

شاید برای گفتن این بند دم نداشت

حالا فقط سکوت و سکوت است و یک دلِ

خورشید روی نیزه و ماهی به محفلِ

گر چه تمام می شود این قصه ناگزیر

اما دوباره پای زمین مانده در گلِ

شاعر سکوت مبهم خود را شکسته و

آورده است قافیه را روی محملِ



این بیت ها نهایت دردند در غروب

مهمان شدیم در هدف تیر و گرز و چوب

مولا جان ادرکنی

نسیم بهشت سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:57 ب.ظ http://shamimadab.blogfa.com/

یا حبیب

خواهرم آرزو می کنم شهادتت را آرزو کن شهادتم را

یا حسین شهید

نسیم بهشت چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:55 ب.ظ http://shamimadab.blogfa.com

السلام علیک مولا

عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...

ادرکنی

نرجس یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:23 ب.ظ http://atash1277.bgogfa.com

ای سرو بوستان ایستادگی! ای زیباترین گل باغ حسین! ای جوان رعنا و رشید حسین! ای علی را یادگار!
ای علی اکبر! سلام و درود بی پایان بر صورت و سیرت پیامبر گونه ات.

میلاد حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک


التماس دعا



یاحق



سلاله شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:38 ب.ظ http://www.ne78.blogfa.com

سلام.وبلاگ زیبایی داری.به وب من هم سری بزنید.

من غلام قمرم دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:25 ق.ظ http://rezaghorbani7070.blogfa.com

یادش به خیر موی تو را شانه میزدم
افتاده دست شمر چرا خاطرات من؟
یا مظلوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد