زمزمی از نور

شهادت قسمت ما می شد ،ای کاش

زمزمی از نور

شهادت قسمت ما می شد ،ای کاش

بایاد شهید مهدی خوش سیرت


توآن رنگین کمان شگرفی،


که رنگ های غریب


در طوفان نگاهت


خفته اند ...

خاطره خاک را 


به باد می سپاریم 


در طیف تبسم راز ناکِ تو .....


انتخابی ســـــــــــــرخ


کجا رفتی تو در دیروز آتش با شتابی سرخ 

                                                       

                                      کجا رفتی به هنگام خطر پادررکابی سرخ


اگر آن روز درباورت رفتی با نگاهی سبز 


                                    غروب اما به روی نیزه دیدم آفتابی سرخ


وداع آخرینت بودیادم هست درآتش 

 

                                   به من گفتی: سماع عشق یعنی پیچ وتابی سرخ


شما رفتید ومادر حسرت پرواز می میریم 


                                      نمی آید زسمت آسمان دیگر خطابی سرخ 


زمانی از تو پرسیدم : بگو راه شهادت چیست ؟


                                          صمیمانه به من آن روز گفتی : انتخابی سرخ


عبدالحسین رحمتی

ایمان به بسم الله

1- بسم الله : رمز بقاء ودوام است وهر چه رنگ خدائی نداشته باشد ،فانی است .

2- بسم الله : رمز آن است که مطالب سوره ،از مبدا حق و مظهر رحمت نازل شده

است .

3- بسم الله : رمز عشق به خدا وتوکل به اوست .

4- بسم الله : رمز خروج از تکّبر واظهار عجز به درگاه خداست .

5- بسم الله : گام اوّل بندگی وعبودیّت است .

6- بسم الله : رمز فراری دادن شیطان است . کسی که خداراهمراه داشت،

شیطان دراو موثر نمی افتد .

7- بسم الله : عامل قداست یافتن کارها وبیمه کردن آنها است .

8- بسم الله : گفتن ،نشانه آن است که خدایا انگیزه و هدفم تو هستی نه مردم ،

نه طاغوت ها ونه جلوه ها ونه هوس ها .

9- بسم الله : تنها نام خدا ،واستمداد من فقط از اوست .

10- بسم الله : نشانگر رنگ و صبغه ی الهی وبیانگر جهت گیری توحیدی ما است .

11- بسم الله : رمز توحید ،نام دیگران رمز کفر و نشانه ی شرک است .

حکـــــــــــــــــــــایــــــــــــــت

مردی منافق ،زن مؤمنی داشت که درتمام امور خود ،به اسم باری تعالی مدد می جست 

ودر هر کار بسم الله می گفت .

شوهرش از توسل و اعتقاد او به بسم الله بسیار خشمناک می شد .

تا آنکه روزی کیسه ی کوچکی از زر را به زن داد وگفت آن را نگاه دارد .

زن کیسه را گرفت وگفت : بسم الله الرحمن الرحیم 

وآن را در پارچه ای پیچید وگفت : بسم الله الرحمن الرحیم 

پس آن را در مکانی پنهان نمود وگفت : بسم الله الرحمن الرحیم .

فردای آن روز شوهرش کیسه را سرقت نمود وبه دریا انداخت تا آن که اورا بی اعتقاد وشرمنده کند 

پس از انداختن کیسه در دریا در دکّان خود نشست ودر بین روز صیادی دو ماهی آورد که بفروشد .

مرد منافق آن دوماهی را خرید وبه منزل خود فرستاد که آن زن غذایی از برای شب او طبخ کند 

چون زن شکم یکی از آن ماهیان را پاره نمود کیسه را درمیان شکم اودید .

بسم الله گفت وآن را برداشت ودرمکان اوّل گذاشت .

چون شب شد وشوهرش به منزل آمد .

زن ماهیان بریان را نزد اوحاضر ساخته تناول نمودند .

آنگاه مرد گفت : کیسه ی زر را که نزدت به امانت گذاشتم بیاور .

زن با آوردن کیسه های زر ،پشیمانی ،شرمندگی وایمان را در دل مرده ی مرد احیانمود .




یابن الحسن بیا

ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد

برپشت ستم کسی تبر خواهد زد

آخر شب سرد ما سحر می گردد

مهدی به میان شیعه برمی گردد

برگی از یک نوشته


شما فرزندان شهیدان 


شما براردان و خواهران شهیدان 


افتخار کنید .


فرزندان جانبازان به چنین پدران و به چنین برادرانی افتخار کنید 


اینها مایه ی افتخار یک ملتند .


والبته دشمنان هم بدانند که به توفیق الهی نمی گذاریم واین


 ملت هم نمی گذارد که نام شهید 


ونام شهادت دراین کشور فراموش شود 


وبه توفیق الهی روز به روز این نام در کشور ما برجسته تر 


وماندگارتر خواهد شد 


واین افتخار برای کشور ما باقی خواهد ماند .


این را هم بدانید که شهدای ما وایثارگران ما در دوران دفاع 


مقدس وقبل از آن وبعد از آن 


تا امروز و همچنین خانواده هایشان در طول تاریخ اسلام 


بعد از شهدای کربلا نظیر ندارند 


اینها حقیقتاً برجستگی های خودشان را نشان دادند و


همه ی چیزهایی را که برای ما مثل افسانه به حساب می آمد 


باور می کردیم 


اما شبیه افسانه بود 


اینها تحقق بخشیدند وبه آن واقعیت دادند .


راه این عزیزان را نه فقط خانواده های شهدا بلکه همه ی ملت 


ایران باید ادامه دهند 


وبه رغم عنف دشمن این راه ادامه پیدا خواهد کرد .


این راه ،راه ارزشهاست 


راه تعالی ملت وکشور ایران است 


راه برافراشتگی پرچم اسلام است .


این راه را چه دشمنان مستکبر جهانی بپسندند ،چه نپسندند


چه بخواهند ،چه نخواهند 


ملت ایران به فضل پروردگار وبه توفیق الهی باهمان قوّت 


وقدرت ادامه خواهد داد.


پروردگارا...رحمت وفضل خودرابرروح مطهر شهیدان عزیز ما 


نازل کن .


پروردگارا ....لطف وفضل ورحمت خودرابرجانبازان وفرزندان آنها 


شامل وعاید بگردان .


پروردگارا.....روح مطهر امام بزرگوار مارا -که سلسله جنبان این 


راه پرافتخار وبوده است -


همیشه در سایه ی لطف وفضل خود روز به روز متعالی تر 


بگردان .


پروردگار ....مارا قدردان ایثارگران ،شهیدان وخانواده ی


شهیدان قرار بده .



بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار خانواده معظم 

شهدا ،جانبازان و آزادگان 

نمرده اند شهیدان


نمرده اند شهیدان که ماه وخورشیدند 


که کشتگان وطن زندگان جاویدند 


خلاف شمع که می گرید از هلاکت خویش 


به روز رزم سپردند جان و خندیدند 


فراز چرخ نهادند پای چون بهرام 


اگر چه دامن از این خاکدان فرو چیدند 


به جان خصم فکندند لرزه هم چون بید 


ولی چو کوه زباد اجل نلرزیدند 


برآستان رضا چون غباربنشستند 


برآسمان شرف هم چو مه درخشیدند 


به جنگ اگر دشمن نقد جان نمی داد 


به جان دوست چنین منزلت نمی دیدند 


اگر به دیده ی بیگانه اند چون شب تار


ولی به دیده ی ما هم چو صبح امیدند 


به جان پاک شهیدان که زنده اند رهی 


دلاوران که سزاوار جشن جاویدند 



رهی معیری 

گل عفاف

هیچ باغبانی را سرزنش نمی کنند ه چرا دور باغ خود حصار وپرچین کشیده است 

چون باغ بی دیوار ،از آسیب مصون نیست ومیوه و محصولی برای باغبان نمی ماند .

هیچ کس هم بانام «آزادی » دیوار خانه خود را برنمی دارد وشب ها در حیاطش را 

باز نمی گذارد ،چون خطر رخنه دزد جدی است .

هیچ صاحب گنج و گوهری هم جواهرات خود را بون حفاظ در معرض دید رهگذران 

نمی گذارد تا بدرخشد ،جلوه کند وچشم ودل برباید ،چون خود جواهر ربوده می شود .

هرچیز که قیمتی تر باشد ،درصد مراقبت از آن بالاتر می رود .

            اگر در شیشه عطر را باز بگذاری ،عطرش می پرد .

اگر درمقابل پنجره خانه ات توری نزنی ،از نیش پشه ها ومزاحمت مگس ها در امان نخواهی بود .

وقتی راه ورود پشه ها را می بندی ،خودرا « مصون » ساخته ای ،نه «محدود »

وزندانی .

اگر برای ایمنی از خطرها وآسودگی از مزاحمان خود را بپوشانی ،

نه کسی ایراد می گیرد ونه اگر هم ایرا د بگیرد اعتنا می کنی 

چرا که سخنش را بی منطق وناآگاهانه می دانی و می بینی .

اینکه « دل باید پاک باشد » بهانه ای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است 

وآویختن به شاخه « لاقیدی » وگرنه از دل پاک هم نباید جز نگاه ورفتار پاک برخیزد .

ظاهر ،آینه باطن است و......« از کوزه همان برون تراود که در اوست ».

زن ،به خاطر ارزش وکرامتی که دارد ،باید محفوظ بماند وخودرا حراج نکند 

ودر بازارسوداگران شهوت ،خودرا به بهای چند نامه ونگاه و لبخند نفروشد .

زن به خاطر لطافتی که دارد نباید در دستهای خشن کامجویان دیو سیرت ،

که نقاب مهربانی وعشق به چهره دارند ،پژمرده شود 

وپس از آنکه گل عصمتش را چیدند اورادور اندازند یا زیر پایشان له کنند .

زن به خاطر عصمتی که دارد ومیراث دار پاکی مریم است 

نباید بازیچه هوس وآلوده به ویروس گناه گردد .

گوهر عفاف و پاکی ،کم ارزش تر از طلا و پول و محصول باغ ووسایل خانه نیست .

دزدان ایمان وغارتگران شرف نیز فراوانند .

سادگی و خامی است که کسی خود را در معرض دید وتماشای نگاه های مسموم 

و چشم های ناپاک قرار دهد وبه دلبری و جلوه گری بپردازد وخیال کند 

بیمار دلان ورهزنان عفاف را به وسوسه نمی اندازد 

واز زهر نگاه ها و نیش پشه های شهوت در امان می ماند .

بعضی از « نگاه » ها ویروس « گناه » منتشر می کند

و 

بعضی از چهر ه ها حشره مزاحمت جمع می کند .

خراب کردن همه دیوارها وبرداشتن همه پرده ها وباز گذاشتن  همه پنجره ها 

نشانه تیره اندیشی است ،نه روشنفکری ،

علامت جاهلیت است نه تمدن ،

می گویی نه ؟

به طومار کسانی نگاه کن که پس از رسوایی وبی آبرویی ،

با دودست پشیمانی برسر غفلت خویش می زنند 

وبر جهالت خود لعنت می فرستند .

کسی که از « جماعت رسوا » نگریزد « رسوای جماعت » می شود .

آنکه ایمان را به لقمه ای نان می فروشد 

آنکه یوسف زیبایی را با چند سکه قلب عوض می کند 

آنکه « کودک عفاف» را جلوی صدها گرگ گرسنه می برد 

وبه تماشا می گذارد 

روزی هم « پشت دیوار ندامت » اشک حسرت بردامن پشیمانی خواهد ریخت 

در آخرت هم به آتش بی پروایی خود خواهد سوخت .

از اول که جامه عفاف سفید و شفاف است نباید گذاشت چرکابه گناه برآن بپاشد .

ازاول باید مواظب بود این کاسه چینی نشکند واین جام بلورین ترک برندارد .

ازاول نباید به پای بیگانه ،اجازه ورود به مزرعه نجابت داد که بوته های نورس عصمت رالگدمال کند 

ولی .....گریه بی حاصل است و بی ثمر ،وقتی که شاخه شکست و گل چیده شد ..

خداوندا مرا پاکیزه بپذیر

شهید سردارسر لشکر مهندس مهدی باکری 

مهدی باکری به سال 1333 ه ش در شهرستان میاندوآب دریک خانواده مذهبی وباایمان متولد شد .

دردوران کودکی ،مادرش را که بانویی با ایمان بود از دست داد .

شهید باکری در طول فعالیتهای سیاسی خود طبق اسناد محرمانه بدست آمده از طرف سازمان 

امنیت اذربایجان شرقی (ساواک)تحت کنترل مراقبت بود .

شهید مهدی باکری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی (ره)در حالی که در تهران افسر وظیفه بود از پایگاه فرار وبه صورت مخفیانه زندگی کرد وفعالیتهای گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجام داد .

بعداز پیروزی انقلاب وبه دنبال تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیزبه  عضویت این نهاد درآمد 

ودر سازماندهی واستحکام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا کرد .

پس از آن بنا به ضرورت دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد .

همزمان با خدمت  در سپاه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزنده ای را از خود به یادگار گذاشت .

شهید باکری درمدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاشهای گسترده ای را در برقراری امنیت وپاکسازی منطقه از لوث وجود وابستگان مزدوران شرق و غرب انجام داد وبه رغم فعالیتهای شبانه روزی در مسئولیتهای مختلف پس از شروع جنگ تحمیلی تکلیف خویش را در جهاد با کفار بعثی ومتجاوزین به میهن اسلامی دید وراهی جبهه ها شد .

او معتقد بود سخنان امام (ره)الهام گرفته از آیات الهی است باید جلو چشمان ما باشد تا همیشه آنها را ببینینم واز یاد نبریم .

پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد وبا تضرع از آقا علی بن موسی الرضا (ع) خواسته بود که خداوند توفیق شهادت را نصیبش نماید .

سپس خدمت حضرت امام خمینی (ره)وحضرت آیت الله خامنه ای رسید وبا گریه واصرار والتماس درخواست کرد که برای شهادتش دعا کنند .

این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ 63/12/25 به خاطر شرایط حساس عملیات ،طبق معمول به خطرناکترین صحنه های کارزار وارد شد ودر حالی که رزمندگان لشگر را در دجله از نزدیک هدایت می کرد تلاش می نمود تامواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت نماید ه در نبردی 

دلیرانه براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی ،ندای حق را لبیک گفت وبه لقای معشوق نایل گردید .

هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آبهای هور العظیم انتقال می دادند قایق حامل پیکر وی مورد هدف آر پی جی دشمن قرار گرفت وقطره ناب وجودش به دریا پیوست .

                                        نامش بر تارک بلند تاریخ جاوید باد .

مبارک

خجسته میلاد با سعادت پنجمین اختر تابناک امامت وولایت 

شکافنده ی علوم 

امام محمد باقر علیه السلام 

بر عموم مسلمین جهان 

همایون و فرخنده باد .

امیدوار

قدم هایم را آرام آرام پهن می کنم 

بی صدا و نرم 

مبادا خفتگان این سرای پر هیاهو لب به اعتراض بگشایند

 

چکه چکه اشک شرم از جبینم جاریست 

پاسخی ندارم 

چگونه؟با کدام غرور؟کدام دلیل؟کدام بهانه .....

آیا می توان بهانه ای دست و پاکرد

هرگز....

آرام ونرم از میان نیزارها می گذرم 

گویا در پشت آن نیزارها چشمی نظاره ام می کند 

نه ....یک نفر نیست .......نمی توانم بشمارم 

گویا شمارش را از یاد برده ام 

این رود چقدر به مرداب ماند 

صدایش را می شنوم 

نمی خواهد بمانم ..

اما رفتن هم نتوانم ....

نیزارها محاصره ام کرده اند 

مرا رها نمی کنند ....چه بگویم ،گریزی نیست 

زبان را یارای تراشیدن بهانه نیست 

روزهای بی خبری را به یاد می آورم 

ای کاش ...ای کاش ....دمی زودتر بیدار شده بودم 

جایی برای جبران نیست 

زمان زمان حساب است 

بهای چه میزان خون پاک را باید بپردازم 

آیا بهایی قابل شمارش هست ؟.........

نه ...هرگز 

کابوسی وحشتناک رهایم نمی کند 

جوانی با کوله باری ازآرزوهای رنگارنگ 

در زیر قدم هایم 

درون گهواره ی رود آرمیده 

نیزارها گهواره اش را در برگرفته اند 

او در آغوش شن های شسته ی رود خفته است 

چه آرامشی .......

چشمانش چه برقی دارد ...

نگاهم می کند ...اما نمی توانم در چشمانش بنگرم 

سؤالی سخت پشت زبانش است 

اما ذهنم خالی شده است 

به یاد نمی آورم 

لبهایم دوخته شده ...گویا از روز ازل اینگونه بوده ام 

گیسوانم از سیلاب شرم تر شده 

کریما .....این چه حکایتیست ....

اومرا صدا می کند 

صدایش سرد و خسته است 

برو ...نمان ...فقط برو 

به حرکت در می آیم 

ناگهان خود را در میان بادیه می بینم 

او به من فرصتی دوباره دا د ...آری 

نگاهش را به یاد می آورم

او به من امیدوار بود ....امیدوار ...امیدوار