زمزمی از نور

شهادت قسمت ما می شد ،ای کاش

زمزمی از نور

شهادت قسمت ما می شد ،ای کاش

جنگ و لبخند و امید

یادش بخیر آن روزهای خوب خدا .


آن روزهایی که تازه انقلاب شده بود ومردم هنوز مست از می پیروزی با شکوه نور بر ظلمت بودند


ما بودیم وایران وامام .


امامی که حالا رهبر کشوری بود که دراوج غنا و ثروت ،فقیر بود 


نفت داشت ،گاز و معدن داشت اما روستاها وبسیاری از شهارهایش آب نداشتند 


برق وگاز نبود حمام ومدرسه و مسجد که از رویاها بود وداشتن جاده آرزوی محال .


امام (ره)اما گنج مهم تری داشت وآن هم مردم بودند وعشق و علاقه ی مردم به امامشان .


امام (ره) می دانست این مردم انقلاب کردند 


تابه آسایش برسند پس باید مشکلات آنها را حل می کرد .


جهاد سازندگی ،کمیته امداد،بنیاد مستضعفان ....


تشکیل شد تا یاری دهند مردم محروم وستمدیده را .


دولت مردان تحت فرمان رهبری کمر همت بستند تا مشکلات را مرتفع کنند .


آنها می دانستند اگر ذره ای کوتاهی کنند باید به امام وانقلاب ومردم پاسخ دهند 


برای همین با تمام توان از نیروی جوانی شان کمک می گرفتند .


همه چیز خوب پیش می رفت .


دشمنان تاب این پیروزی را نداشتند .


تحریم ها شروع شد .جنگ هم .


جنگ بود ،اما لبخند هم بود .امید بود وامام .


جنگ بود ،تحریم شدید اقتصادی .


اگر امروز با روسیه ،انگلیس ،وفرانسه و......رابطه داریم آن روزها همه وهمه به یاریدشمن آمده 


بودند تا انقلاب نو پایمان را از بین ببرند چه با تحریم چه با کمک به دشمن .


بماند که هنوز بسیاری از مناطق ایران اسلامی مان محروم بود ومردم از امکانان اولیه زندگی 


بی بهره .



اما چون امید بود وامام،تمام مشکلات سهل وآسان تر می نمود .


امام (ره)به جوانان اعتماد کرده بود وآنها را باور داشت .


می دانست این انقلاب به کمک آنها شکل گرفته وبه کمک آنها پیش می رود .


رئیس جمهورش جوان بود ،نخست وزیرش جوان بود ،فرماندهانش جوان بودند و.....


او نگران بنود به نیروی جوانی واعتقاداتشان به هدف ایمان داشت .


میدانست این سختی ها زود گذرند .


می دانست زمستان می رود وبهار ایران هم از راه می رسد .


.امروز رسیده ایم به آن روز که امام (ره)آرزو داشت .


امروز اگر آبادی هست وآبادانی ،حاصل تلاش مردمان آن روزگار است .


امروز اگر رونق اقتصادی هست به خاطر عبور از دیروزهای بحرانی است 


که امام (ره)با یاری جوانان از آن گذشتند .


اگرامروز برخوان گسترده ای از امنیت وآرامش نشسته ایم به خاطر همت تمام مردان وزنان 


مجاهدی است که تلاش کردند تاگذر کنیم از سختی ها .


ظلم است به مردم وامام (ره)و شهدا ،


اگر امروز دیروزهایمان را زیر سؤال ببریم ویادمان برود ،


ایرانی که امام (ره)رهبری اش را به عهده گرفت در اوج فقرو محرومیت بود 


وامروز باید غنی باشد وسرفراز .


اگر امروز جوانا ن ما در سطوح عالی تحصیل می کنند روزی ،روزگاری 


بسیاری از مردم کشور ما بی سواد بودند که به برکت امام (ره)


امروز دانشگاه های ما شاهد حضور پر شور جوانا ن خلاق ومستعد است .


مردم یادشان نمی رود برای آبادی وآبادانی و آزادی ایران امروز 


چه خون ها ریخته شده ،


چه جوانانی جانباز شدند و


چه آزادگانی که رنج اسارت را تحمل کردند .


اما چرا فقط در هفته ای به نام هفته ی دفاع مقدس به یادشان می افتیم ؟


چرا هر روزمان به یاد آن روزها نباشیم .


اگر هرروز که از خواب بیدار می شویم به خود بگوییم : 


اگر امروز صبح با آرامش وبی دغدغه از خواب بیدار شدی ،


به خاطر این است که روزی روزگاری کسانی رفتند تا تو زنده باشی وسربلند .


آن وقت بگویی : 


حالا نوبت من است که برای حفظ آبرو وعزت آن روزها وایران دوست داشتنی تلاش کنم ،


مطمئن باش ایران اسلامی به نیروی جوانی وایمان مااحتیاج دارد 


تا همیشه سبز باشد و سربلند .


سکوتِ فریاد



سکوت زیباست 


وقتی تو سرا پا گویایی


سکوت پر از حرف است 


وقتی تو نمی گویی 


آیا سکوت را خاموش تر کنم ؟


آیا خاموشی را می پذیری ؟


یعنی نمی توان فانوسی روشن کرد ؟


به نور ماه هم راضیم ...


ای ماهتاب بتاب براین سکوت پر از فریاد 


فریاد بی صدا 

چقدر دردناک است که نتوانی 


خودرا از این درد برهانی 


چرا ...به کدامین گناه 


به کدامین گناه نرگس تنها شد 


آیا دوری از یوسف گمگشته کافی نبود 


برای دلگیری نرگس 

آیا انصاف بود که سکوت نرگس را غمگین کند 


واینک غم نرگس فزاینده شده 


او پژمرد ه 


رخت عزا برتن کرده 


گویا این سرنوشت نرگس است 


که روی  شادابی نبیند 


نرگس خشکید 


از فراغ های پیاپی 

کاش سکوت قدری فریادش را کوتاه می کرد 


تا نرگس نگرید 


اما سکوت نمی توانست چون ....


شاید نرگس هم فریاد می زد 


وهمهمه ای برپا شد 


وصدایی شنیده نشد 


اما این سهم نرگس نبود 


نه ...نبود 

نرگس خسته بود ...خسته ...


اما این قانون روزگار است 

با احترام وارادت خالصانه تقدیم به گل نرگس


حس می کنم که بی تو پایان گرفته خوابم 


سنگینی ملامت کرده چنین خرابم 

نیلوفرانه خواندم جادوی چشم گل را 


اما به یک نگاهت گفتی که بی جوابم 

تنها به جرم لبخند آتش گرفت رازم 


یک عمر می نهفتم برخود که در سرابم 

آبی گذشت از سر اینک برای جبران 


آنقدر می تراشم ،علت، که بی جوابم 

مهر تو پروراندن ،تنها گناه من بود 


ای جادوی خیالت ،تنها خیال نابم 



خورشید باش


خورشید باش 


که اگر خواستی بر کسی نتابی 


نتوانی ......



به تعبیر لاله هــــــــــــــــــــا



روزی که خاک غربت ما لاله خیز شد


پس کوچه های گمشده -حتی - عزیز شد 

با دست مادران شقایق نژاد باغ 


قرآن وآب و آینه دشمن ستیز شد 

ای دل چه شد که آتش اسپند کوچه ها 


بی اشک ودوده وخاطره در افت وخیز شد؟

شاید خدا نکرده - به تعبیر لاله ها -


روزی شروع این همه از پشت میز شد 


یا ما در انتظار بهار زمین به خواب 

ماندیم تا بهار خدا برگ ریز شد 


ازدرد ،غیر عکس شهیدی تکان نخورد 


افتاد برزمین ودلم ریز ریز شد 




جوانـــــــــــــــــــــی


هر چند عبادت خود دل را جلا وروح را صیقل می دهد ولی چون عبادت رابطه برقرار کردن

 

بنده با خدا وعابد با معبود است وخاکیان را به افلاکیان وملکیان را به ملکوتیان پیوند       

 

می دهد هر اندازه روح عابد لطیف تر وروانش پاک تر باشد عبادتش کارساز تر           

 

وراهگشاتر است وبهتر وبیشتر اورا به مقصد می رساند .                                 

 

از سوی دیگر بسیاری از عبادت ها همراه با حرکت وجست وخیز است                   

 

 

همانند حج ،جهاد ،نماز و........که نیروی بدنی می خواهد واین جوان است که هم آن دل

 

پاک وروح لطیف رادارد وهم این بدن سالم ومستعد را .                

 

پس باید جوانی را بهار عبادت بنامیم وبهترین فرصتی که بنده می تواند با پروردگار خود

 

رازونیاز کند وپیشانی ذلت وعبودیت برآستان کبریایش بساید وفریاد عجز و لابه          

 

برآورد که : «الهی فُکّ رقبتی من النّار واوسع علی من رزقک الحلا ل »           

 

معبودا گردنم را از غل آتشین دوزخ آزاد کن واروزی حلالت برمن وسعت ده .          

 

برخلاف دسیسه ابلیس وهمپالکی هایش از شیاطین جنّ وانس ووسوسه آنها که جوان را

 

نباید سروکاربا عبادت واطاعت باشد بلکه باید به عیش ونوش خود بپردازد           

 

وپرستش خدارا به روزهای واپسین عمر بگذراند عبادت جوان جایگاه ویژه ای           

 

درنزد خداوند دارد وحساب خاصی برای آن باز کرده است و اگر بخواهیم تعبیر ساده      

 

وخودمانی داشته باشیم معبود عالمیان عبادت جوانان را خیلی تحویل می گیرد دو قبضه

 

تحویل می گیرد . پیامبر اعظم اسلام فرمود :                     

 

«انّ الله تعالی یُباهی باشّاب العابد اعلائکه یقول :انظروا الی عبدی ترک شهوته من (جلی )

 

یعنی : « خدای تعالی به وجود جوان عبادت پیشه برفرشتگان می نازد ومی فرماید :

 

بنگرید این بنده مرا به خاطرمن شهوت خودرارها کرده است .          

 

در حقیقت خداوند با مشاهده منظره عبادت جوانان پاسخی دیگر به پرسش فرشتگان

 

میدهد که هنگام آفرینش آدم گفتند : برای چه می خواهی این موجود خون آشام را بیافرینی

 

پاسخ خدا این است که : این جوانا ن عبادت گر از نسل همان آدمند ومن به وجود آنان افتخار می کنم.

                                        

 


جوانا ره طاعت امروز گیر                      که فردا نیاید جوانی زپیر    

 

قضا روزگاری زمن در ربود                که هرروزش ازپی شب قدربود

 

من آن روز را قدر نشناختم                  بدانستم اکنون که در باختم 

                        

                        

 

ای گل نرگس بیا



مولا ،وقت آمدنت دیر شد بیا


این دل در انتظار فرج پیر شد ،بیا


این جمعه هم گذشت ولیکن نیامدی 


آیات غربتت همه تفسیر شد بیا


هر شب به یاد خال لبت گریه می کنم 


عکست میان آینه تصویر شد ،بیا


در دفترم به یاد تو نرگس کشیده ام 


نرگس هم از فراق تو دلگیر شد ،بیا


یک بله تا عملیات


در سال های جنگ عقد اخوت حسابی دربین رزمنده ها رواج داشت وگاهی تعدادکسانی که به یکباره براد ر میشدند بیشتر از ده نفر میشد .

شاید یکی از مهمترین علت های آن هم این بود که هر لحظه ممکن بود یک نفر از جمع شهید شود

ویک تیر یا ترکش کافی بود . 

 

به همین دلیل خیلی از این عقد اخوتهای سالهای جنگ در شب های عملیات یا درمواقع حساس وزیر آتش دشمن اتفاق می افتاد .

دستها را روی هم می گذاشتند وبله را می گفتند وآنوقت هر کس شهید می شدباید بقیه را هم شفاعت می کرد وبا زور هم که می شد با خودش می برد بهشت....

                                                           

بسیجی های زرنگ هم این طور وقتها دنبال یک نفر می گشتند که به قول خودشان نور بالا بزند

وشهادتش نزدیک باشد .

سریع یقه ی طرف را می چسبیدند وهر طور که بود صیغه می خواندند .

بچه ها برای جاری ساختن عقد اخوت ،یا به صورت دوتایی به گوشه ای خلوت میرفتند تابه جز خدا ،کسی از عهد میان آنان مطلع نشود

داداشهای صیغه ای محرم اسرار هم بودند وبا هم شرط می کردند هر کدام را که خدا طلبید بگوید برادی دارم که همیشه باهم هستیم وتنها جایی نمی رویم وحتما شفاعت اورا هم نزد خدا بکند .

                                                         

آنان در هنگام خواندن صیغه برادری با هم قرار می گذاشتند که از همه حقوق برادری صرفنظر کنند وببخشند مگر حق شفاعت ،دعاوزیارت .

گاهی اوقات در جبهه دویا چند نفر بواسطه عوامل مختلفی مجذوب همدیگر می شدند وگاهی هم شهادت طرفین در یک شرایط مساوی می شد.

 


 

زن مسلمان

خواهرم !...

تو که عطر خون شهیدان را همراه داری ودستان پر مهر ونوازشگرت ،آیه ی عطوفت ولوح عصمت است

آیا می دانی که یادگار هزاران شهید خفته به خونی ؟....

 

اینک تو ،صبح صادق نسلی هستی که از دل ظلمت ظلم چهره ی درخشان وپیروز خودرا برآورده است ونوید

«فجر فلاح » را میدهد.

تو نماینده ی نسلی هستی که از معرکه های خون وشرف سرفراز بیرون آمده وبالنده وبزرگوار ،به «شهادت »

درمشهد حماسه ایستاده است .

 

خواهرم !....

من تورا خوب دیده ام وخوب می شناسم .

آن روز که در جمعه ی سرخ (17شهریور ) کفن پوشیدی ودرمیدان شهدا،به شهادت آمدی و«ژاله »را لاله باران کردی ،

آن روز که آزادی زندانیان سیاسی را که به بند رژیم طاغوت ،گرفتار بودند ،می خواستی ،

آن روز که آمدن «امام»را فریاد می کردی .

 

آن روز که شعار «استقلال »،«آزادی »،«جمهوری اسلامی » را سر هر کوی وبرزن ،در هر گذر ومعبر ،ازمیادین شهر وخیابانهای مبهوت وگیج وسرسام گرفته ،فریاد می کردی ،

بر سر قساوت تاریخ معاصرت فرو می کوبیدی .

 

آن روز که در راهپیماییهای پر شکوه تاسوعا وعاشورا ،درکنار برادرانت حضور زن مسلمان را در صحنه ی سیاست ومبارزه به ثبت می رساندی .

آنروز که به استقبال امام رفتی وفرودگاه تا «بهشت زهرا »رااز حضور خود پر کردی ....

 

آن روز که برای حماسه آفرینان یوم الله «22بهمن » کیسه هارا پر از شن می کردی تابرادران تو سنگر بسازند

صابون وشیشه وبنزین ....فراهم می کردی تابچه های محله ات با «کوکتل مولوتف »به نبرد دشمن وشکار تانک بروند .

آن روز که به نظام جمهوری اسلامی ،« آری » گفتی ....

آن روز که درمیلاد حضرت فاطمه (س) به بزرگداشت «روززن » پرداختی

آن روز که برای جهاد سازندگی ،راهی روستاها ومزارع شدی ،

آن روز که برای تدارک پشت جبهه ،لباس دوختی وآذوقه بسته بندی کردی ،پول فرستادی ....

آن روز که به قامت فرزند ت ،کفن پوشاندی ،به صحنه فرستادی ،آری من تورا می شناسم .

 

خواهرم .....تو ،زن مسلمان آگاه متعهدی هستی که همیشه ،همه جا حاضر بودی ،

صحنه های حضور تو رانمی توان شمرد ،تو نهال در خون نشسته وسرو به شهادت ایستاده ی این امتی .

 

دامان تو ،لاله های خونین کفن فراوانی رویانده است که درکربلاهای متعدد ومکّرر میهنمان به یاری حسین زمان ،حضرت امام شتافتند واین کاروان سرخ وخونین تاابد پیش خواهد رفت وآغوش تو ،ای خواهر ....

و ای مادر ،

کودکانی را می پرورد که فردا هریک ،حماسه آفرین دوران خواهند شد ،

مظهری از عشق پاک ومقدس به امام وانقلاب واسلام وحقیقت و مهدی وخدای مهدی .....

 

خواهرم !...

تو پاک همچو نسیمی

تو موج تند زمانی

تو نبض سرخ زمینی

تواز سلاله ی خونی

تو باز مانده ی فجری

تو چون فرشته به پاکی

تو چون چمن به طراوت

سرت ،سرای تفکر

دلت ،دلیر ،چویک شیر

تو ،رود پر تب و تابی

زپنجه های زمانه

تو

چکه

       چکه ی آبی

تو در زمانِ بهانه

تمام ِبود ونبودی

امید ما به تو بسته است

 

خواهرم .....

تو از خطه ی خاور ،تو از قافله ی جان واز شرق مسلمانی

کام تورا از کودکی با تربت ایمان برداشته اند واز «فرات عشق »در کامت چکانده اند .

 

اینک فضای حنجره ات ،از بانگ تکبیر وشعار اسلام ،گر م وپر صلابت است ....

وحاشا که این حلقوم ،جز برای حقیقت واسلام ،فریاد گر باشد .....

 

خواهرم ....

با «بصیرت » و«شناخت» از اسارتهای مدرن که به نام تمدن ،سالهای سال تورااز درون می پوساند

رها گشته ای وبه ارزش وکرامت ِ انسانی خود که فقط در «اسلام » است ،دست یافته ای .

تو در سنگر حجاب ،مدافع خون شهیدانی

تو با « فرهنگ برهنگی » که نشان ِ« برهنگی فرهنگی » است ستیز کرده ای.

 

تو بار دیگر ولادت یافته ای ،بار دیگر غنچه ی پاک فطرت خویش را در برابر حق شکوفانده ای

 

در جمهوری اسلامی ،میلادی نوین یافته ای ،مبارکت باد ،این تولد ....

مکتب تشیع ،غرور سرخ خویش را تا اعماق ذره ذره وجودت دوانده است وبا دو بال « خون وپیام »

در فضای رشد انسانی خود « طیران طهارت » را می آزمایی .

تو از تبار کریمان وآزادگانی .

شیعه ی زهرایی .

و پیرو «زینب »

تو از کرانه ی رود فرات می آیی

وبوی خون شهیدان به پیرهن داری

برادران رشیدت

وخواهران شهیدت

همیشه ،چشم به راهند.

که تو رسول امین «پیام خون » باشی .

زنی خود آگاهی

زنی زخاک دلیران ....زنی زایرانی

زنی مسلمانی ......

قاب اندوه

می بینم از این سمت عطش ،خوشه ی مین ها

 

پرپر شدن وسعتی از سبز ترین ها

 

خاکستری ومشت پَری ،تکه پلاکی

 

از ایل سفرکرده به جامانده همین ها

 

برطاقچه ها قابی از اندوه شما ماند

 

این است فقط قسمت ما خاک نشین ها

 

میدان ،تهی از جرأت بشکوه سواری است

 

کوسوختن و پر زدن از خانه ی زین ها؟

 

پوسیده ام از ظلمت مردابی عصیان

 

دستان من و دامن خورشید جبین ها